نازِ پیاز
سخت گردیده کشیدن ،منّت و نازِ پیاز
یا تحمّل کردنِ کردارِ طنّازِ پیاز
گر جدا گردد سرش ، آب از دماغت می رود
مغزِ سر را می خراشد شدّتِ گازِ پیاز
اندکی سرما و گرما ، می کند بیچاره اش
زشت باشد پیچ و تاب و رقصِ و پروازِ پیاز
پرده پرده ، لایه لایه ، همچو تارِ عنکبوت !
سوت و کور و بی صدا گردیده آوازِ پیاز
هر دَم و ساعت شود از دُم حسابی او دراز
در عجب مانده بسی ، در ساخت و در سازِ پیاز !
گاه همچون زالزالک قاطی شود با میوه ها
موقعِ سرما فقط بالا رَوَد نازِ پیاز
آن زمان ها که کباب و گوشت ارزان بود کمی
می شدیم در هفته ای یک بار دمساز پیاز
با پنیر دیگر نباشد هیچ کس محتاجِ او
نونِ خالی بی نیاز باشد ز اعجازِ پیاز
نصفِ نیم کیلو بگیریم هفته ای را سر کُنَد !
رقص ! ما هرگز نخواهیم کرد با سازِ پیاز
فصلِ گرما خوار می گردد پیاز ، ای ناصحی !
آن زمان دیگر چه کس خواهد کِشَد نازِ پیاز
استفاده از اشعار با ذکر منبع مجاز می باشد.