بهمن 65 و کربلای پنج بنده هم
قطره از آن اقیانوس…!
بعد از یک هفته در خطّ مقدم
داغی جنگ و شب هایش غُرّش
هواپیما ها !و سحرگاهانش ،
صدای توپ و ضدّ هوایی و تانک ،
جایِ بانگِ خروس را در گوش
هایمان پُر می کرد….!
چند روز برایِ تجدید قوا پشت
خط برگشتیم….
ظهر شد و از ناهار پرسیدیم گفتند:
تاس کباب!
اولین بار بود می شنیدم ! سه نوع
تاس به فکرم رسید !
تاسِ کلّه ! تاسِ منچ ! تاسِ حمام!
(در قدیم مثلِ کاسه بود و دورش لبه داشت)
هیچکدام را نمی شد در ساختِ
ناهار دخیل دانست !
بعد از کمی فکر ! گفتم شاید در
تاس ، کباب پخته اند یا کباب ها
را در تاس قرار داده اند!
ناچار تا رسیدنِ غذا صبر کردم و
بعد از دیدن خیلی تعجّب کردم چون:
نه تاس داشت و نه کباب !
آبگوشتِ به هم ریخته و شَلَخته را
تاس کباب می گفتند !
خدا بیامرزد مادرم را ! آبگوشت
هایش ، هزار تاس و هزار کباب بود….
برایِ من جالب بود برای شما چطور…؟!؟
!😳😳😂😂😁😁🤓🤓🤓🤓😬😬😬😬😬
وقتی میگم چقدر خاطرات شمابه خاطرات من نزدیکن واسه همینه ،من هم اولین بار همین فکرراکردم