😭😭😭😭زینتِ پدر😭😭😭
بیامد دختری که هدیه ای از عرشِ
اعلا بود ، همان زینب که در
اسمش ، فراوان حُسن و معنا بود ،
هزاران زینتِ زیبا برایِ او زِ بابا
بود ! همان که مادرش بود فاطمه ،
اُمّ ابیها بود……
ولی بعد از تولد ! گریه ها می کرد!
گمانم صحبت از یک ماجرا
می کرد! تمامِ خانواده سخت در
حیرت! که او گریه ، چرا می کرد؟
پدر او را گرفت با ناز در آغوش !
امّا او نشد خاموش ! سپس مادر
گرفتش گرم در آغوش ! امّا او نشد
خاموش ! امامِ مجتبی هم
لیک ….امّا او نشد خاموش ! ؟ ….
حسین با دست هایِ کوچکش
برداشت خواهر را ! نگاهی کرد
در چشمانِ خواهر لحظه ای کوتاه !
و خواهر هم نگاهی کرد در رویِ
حسینِ خود ! چه گفتند آن دو
کودک با نگاهِ خویش یک لحظه !
که اوضاع خوب و زیبا شد !
صدایِ گریه قطع گردید و رویِ
لب! تبسّم کرده بود زینب …..!
نمی دانم ! ؟ گمانم گفت ای
خواهر ، بماند گریه هایت بهرِ
تاسوعا و عاشورا ، در آن ایّامِ پر
غوغا……
شبِ جشن وعروسی گفت با داماد!
که من در کربلا باید به همراهِ
حسین باشم ! برایِ شاهِ مظلومان
در آن دشتِ بلا من یارِ او باشم ،
میانِ کوفیانِ بی حیا غمخوارِ او
باشم !….
چه زیبا شرط کردهنگامِ عقدِ
خویش آن خواهر….
به دشتِ نینوا همواره همراهِ برادر بود
زمانی که حسین در زیرِ خنجر بود
دو چشمانِ قشنگِ او ، به سویِ
چشمِ خواهر بود ! چه می گفتند
با هم با نگاهِ خود خدا داند…!
دو دیده سخت گریان شد زمانی
که موظّف بر حفاظت از اسیران
شد….! فراوان تازیانه بود سهمِ
بچه ها ، بر پشتِ او می خورد !
فراوان تازیانه از عدو می خورد !
سفارش کرده بود مادر ……..
که بوسه از گلو می خورد !
مراقب بود خیلی که مبادا یکی
از یارِ او سوزد !
میانِ خیمه ها بیمارِ او سوزد !
در آن کاخِ یزیدِ بی حیا ، بسیار
غوغا کرد . یزید را خوب رسوا
کرد. حسین را در میانِ قلبِ آن
نامردمان جا کرد.نبردی خوب و
زیبا کرد. نبردِ شاهِ مظلومانِ ما
مفهوم پیدا کرد. چو بابِ خویش
حیدر ، درب ، از یک خیبری وا کرد
بله . راهِ حسین بن علی را خوب
احیا کرد.برایِ انتقامِ خونِ یاران ،
خوب دعوا کرد . ز یارانِ فرو در
خوابِ غفلت چشم ها وا کرد .
بسی اصحاب از بهرِ نبردِ خود
مهیّا کرد . زبانش فتح هایی خوب
چون شمشیرِ مولا کرد……!……..
(عرضِ تسلیت …التماسِ دعا….)
استفاده از اشعار با ذکر منبع مجاز است