🥰🌹بی نهایت زییا🌹🥰
27 مهرماه 98 …….
اربعینی که نایب الزیاره دوستان در کربلا بودیم……
در جاده های منتهی به مرز ها ، ترافیک بی نهایت و باور نکردنی بود !
نزدیکِ مرزِ مهران ، پنج ساعت اتوبوس فقط ایستاده و راه بندان بود…!
از 10 کیلومتر مانده به مرز ، ماشین های پارک شده در کنار و اطراف جاده (پارکینگ ها) بی نهایت بود ! چشم و حساب و کتاب و اعداد و ارقام ، از توان و شمارش و محاسبه و…. درمانده می شد و ماشین ها در حدّ ِ بی نهایت فقط در مرز مهران بودند….!
دلدادگان یار ، چون حکایتِ (قطره قطره خیلی و اندک اندک سیلی ….و در نزدیک مرز ، دریا می شدند ! ) از لابلای ماشین ها و کنار جاده ها در حرکت بودند ! بی نهایت بودند…!
در کربلا ، اینترنت و تماس و پیامک و….
از کار افتاده و رنجور شده بود و گاهی تحرکِ کوچکی از خود نشان می داد و گاه بی حرکت می شد…!
فقط در مجالس نماز و دهان به دهان خبرها پخش می شد….
تعداد زائران 37 میلیون و 4 میلیون ایرانی بودند !
از مردم خواسته شده بود که :
در صورت امکان ! کسانی که زودتر وارد کربلا شده بودند قبل از روزِ اربعین ، شهر کربلا را ترک کنند!
چون خودِ شهرِ کربلا ، گنجایش جمعیتی بیشتر از 10 میلیون را ندارد…..!
و سعی شود کمتر به بین الحرمین وارد شوند !
ما ……
شبِ بعد از اربعین ساعت یک نیمه شب به بین الحرمین رفتیم که زیاد شلوغ نباشد….!
شبِ زیبایی بود ، زیبا ، بی نهایت !
جمعیت زیاد و زیاد و زیاد ! بی نهایت !
آرامش و لطافت در رفت و آمدها ، مودّبانه و با مرام ! در حدّ ِ بی نهایت !
بین الحرمین و خیابان های اطراف ! از عاشقان موج می زد و در دو قسمت از آن اقیانوس ، سفینه هانجات قرار گرفته بودند !
تمامِ آن محیط و اطراف ، از لطف و مرام و ادبِ قمر بنی هاشم .ع. تاثیر گرفته بودند و خواستنی شده بودند …..بی نهایت !
حتّی قطراتِ باران که مشتاقانه منتظرِ وارد شدن در حریمِ یار بودند همه خوب و مودّب و آرام ! با هم جمع شده و بطور ناگهان و نرم
، آهسته فرود آمده و تا پشتِ پاها رسید و سریع بین الحرمین را ترک کردند ! بطوری که پنج دقیقه بعد زمین ها خشک و مردم در کنار و گوشه رویِ زمین که خشک شده بود نشسته بودند….!
چند دسته از هند و پاکستان نوحه خوانی و سینه می زدند ….
در وسط هم دو تا برادر که از سادات بودند و یکی از آنها روحانی بود نوحه می خواندند و ما هم دورشان را گرفته و سینه می زدیم….
حالِ خوشی داشتیم…..!
خوشی جان و روان ما ….در حدّ ِ بی نهایت بود !
وقتِ نماز صبح جمعیت موج گرفته بود !
به هر نفر 50 سانتِ مربع ،جا ، بیشتر نمی رسید! نماز باید سریع فُرادا ، در دو دقیقه خوانده می شد و حرکت می کردی تا افراد زیادی که پشتِ سر در نوبت بودن ، نماز بخوانند ! و فقط باید دو زانو باشی ! امکان چهار زانو نشستن وجود نداشت…!
دو رکعتِ نماز صبح سریع خواندیم و فورا حرکت کردیم !
نماز و رکوع و سجودش زیبا و رویایی بود….! بی نهایت….!
و خلاصه…..
فکرِ اینکه در آن زمان و مکان و حال و احوال ، قرار گرفته ای ، خیلی خیلی …..خوب وخوب و…..زیبا و زیبا و…..بود…..!
تا بی نهایت…..!
(بیایید دعا کنیم که هر سال میهمانیِ ارباب ، نصیبِ تمامِ آرزومندان شود و هیچکس در حسرت نرفتن به کربلا نماند…..
انشاالله ….
التماس دعا )
🌹🌹🌹🌹❤️❤️❤️❤️🤲🤲🤲🤲